منطقی بودن هنر میخواهد،پذیرفتن حقایق هم همینطور!
غرق نشدن در رویا و با واقعیت زندگی کردن هم هنر است،هنری
که من هیچوقت یا حداقل در اکثر روزهای زندگی نداشتم!همیشه
کفه ی ترازوی احساسم بر عقل و منطق غلبه داشته و این درد بزرگیست.
درد بزرگیست وقتی از کنار واقعیت زندگی ات که مثل روز روشن است،
بگذری،خیلی راحت هم بگذری.فقط یک نیم نگاه بهش بیندازی
که بعدها نگی ندیدم،اما مثل کورها رد بشوی و بروی و همچنان در خیال
آنچه که نیست زندگی کنی.گرچه گاهی فکر میکنم تقصیری هم ندارم خیلی،
وقتی واقعیت را حداقل حالا نمیتوانم تغییر بدهم،پس بهتر است که کور باشم!
من ِ این روزها یک آدم به شدت احساسی و بی منطق شده،خیلی احساسی!
پ.ن)همه ی اینها را مینویسم که بعدا اگر عاقل شدم،یادم باشد از چه روزهایی
این فکر ِ مشوش را گذر داده ام!
غرق نشدن در رویا و با واقعیت زندگی کردن هم هنر است،هنری
که من هیچوقت یا حداقل در اکثر روزهای زندگی نداشتم!همیشه
کفه ی ترازوی احساسم بر عقل و منطق غلبه داشته و این درد بزرگیست.
درد بزرگیست وقتی از کنار واقعیت زندگی ات که مثل روز روشن است،
بگذری،خیلی راحت هم بگذری.فقط یک نیم نگاه بهش بیندازی
که بعدها نگی ندیدم،اما مثل کورها رد بشوی و بروی و همچنان در خیال
آنچه که نیست زندگی کنی.گرچه گاهی فکر میکنم تقصیری هم ندارم خیلی،
وقتی واقعیت را حداقل حالا نمیتوانم تغییر بدهم،پس بهتر است که کور باشم!
من ِ این روزها یک آدم به شدت احساسی و بی منطق شده،خیلی احساسی!
پ.ن)همه ی اینها را مینویسم که بعدا اگر عاقل شدم،یادم باشد از چه روزهایی
این فکر ِ مشوش را گذر داده ام!